نگاهي به ترجمه ي قرآن مجيد، به قلم محمد خواجوي
قرآن حکيم. ترجمه ي محمد خواجوي ( از جهت وجوه و نظاير و غريب و مقاصد قرآن، همراه با شأن نزول ). تهران. انتشارات مولي. 1369. پنجاه و يک صفحه مقدمه، 250 صفحه متن قرآن، 250 صفحه ترجمه، 165 صفحه شأن
نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي
قرآن حکيم. ترجمه ي محمد خواجوي ( از جهت وجوه و نظاير و غريب و مقاصد قرآن، همراه با شأن نزول ). تهران. انتشارات مولي. 1369. پنجاه و يک صفحه مقدمه، 250 صفحه متن قرآن، 250 صفحه ترجمه، 165 صفحه شأن نزول و مبهمات قرآن [ جمعاً 716 ص ]. قطع رحلي. ده هزار نسخه. هديه 1850 تومان.
اخيراً ترجمه ي شيوا و امروزيني از قرآن مجيد، به قلم آقاي محمد خواجوي از سوي انتشارات مولي انتشار يافته است. آقاي خواجوي از صدراشناسان نامدار عصر حاضر هستند و در دو دهه ي اخير چندين متن اساسي از آثار صدرالمتألهين ( ملاصدرا ) را تصحيح و نيز ترجمه کرده اند، از جمله تصحيح و طبع مفاتيح الغيب، همچنين ترجمه آن؛ تصحيح و طبع اسرارالآيات، همچنين ترجمه ي آن؛ تصحيح و طبع شرح اصول کافي، همچنين ترجمه ي آن؛ تصحيح و طبع مجلدات هفتگانه ي تفسير ملاصدرا بر قرآن مجيد، و ترجمه ي بعضي از سوره ها از جمله سوره ي نور، واقعه، جمعه، طارق، اعلي، و زلزال؛ تصحيح و طبع رساله ي حشر؛ تصحيح رساله ي حدوث. همچنين لمعات فخرالدين عراقي و مشارب الاذواق امير سيد علي همداني را نيز تصحيح کرده، به طبع رسانده اند.
ترجمه قرآن مجيد به قلم آقاي خواجوي، ترجمه اي عالمانه و استادانه و داري مقدمه، و مؤخره اي مفصل ( در شأن نزول آيات ) است، و دو زباني است، يعني متن مصحف شريف - که معرفي آن خواهد آمد - در صفحات دست راست ( زوج ) و ترجمه در مقابل آن، در صفحات دست چپ ( فرد ) آمده است. مقدمه - که خود رساله اي مستقل در زمينه ي قرآن شناسي است - شامل دوازده فصل يا مشرق است. اول: در معاني وجوه و نظاير قرآن؛ دوم: در حقيقت قرآن؛ سوم: در لوح محفوظ؛ چهارم: درباره ي فهم بطون کلام الهي؛ پنجم: در بلاغت قرآن؛ ششم: در محکم و متشابه آيات قرآني؛ هفتم: در تعريف قرآن از زبان معصومين (عليهم السّلام)؛ هشتم: در آداب خواننده ي قرآن؛ نهم: در طبقه بندي و نامهاي قاريان هفتگانه؛ دهم: در معرفي قرآن حاضر؛ يازدهم: در شناخت شأن نزول آيات؛ دوازدهم: در تاريخ قرآن.
هر فصل يا مشرقي، به فصلهاي فرعي به نام اشراق تقسيم شده است. فصل دهم، سراپا ترجمه ي خاتمة الطبع قرآني است که در طبع حاضر، با تغيير صفحه آرايي، براي نخستين بار در ايران تجديد چاپ شده است. اين قرآن، به قرآن قاهره، و از آن بيشتر به قرآن ملک فؤاد اول معروف است، که در سال 1337 ق تحت نظر و به کوشش عده اي از علماي الازهر و قاريان و مقريان و قرائت شناسان و قرآن شناسان طراز اول مصر، بر مبناي رسم الخط عثماني - که متخذ از رسم و کتابت مصاحف عثماني در 14 قرن پيش است، و طبق رأي بسياري از فقها و نيز قرآن شناسان بزرگ قديم و جديد عالم اسلام، تغيير و تبديل و حتي اصلاح و يکسان سازي آن شرعاً روا نيست - با نهايت دقت در ثبت و ضبط وقوف و علامات سجاوندي و شماره گذاري آيات، نوشته و با نهايت انضباط و دقت غلط گيري شده است.
اين تصحيح و طبع سرآمد و نقطه ي عطف تصحيح و طبع علمي قرآن مجيد است و تا کنون هيچ اقدام مهمتر و علمي تري در تصحيح و طبع قرآن مجيد که همطراز آن يا فراتر از آن باشد انجام نگرفته است. قرآن عالمگير خوشنويس هنرمند سوري، عثمان طه، بر مبناي همين قرآن و از روي آن نوشته شده است. همين قرن کتابت عثمان طه - که بارها در سراسر جهان اسلام و ايران، به طرز شکيل و با آرايشهاي هنرمندانه تجديد طبع يافته است و صحه ي گروه قرآن شناسان ايراني از نيز در خاتمة الطبع بعضي از چاپهايش دارد - همان است که تحت نظر گروهي از قرآن شناسان حجاز در مکه به تصحيح و بازنگري نهايي رسيده است و با عنوان مصحف المدينة، با تغييرات و اصطلاحات جزئي - که تقريباً همه مربوط به علامات و انواع وقف است - به طريقه ي عکسي و افست باز چاپ شده و اکنون مدت هشت ده سال است که سالانه در حدود دو ميليون نسخه از آن از طريق اهدا به حجاج سراسر جهان وسيعاً انتشار يافته و همه ي پژوهشگران و قرآن شناسان و قاريان مقريان و خوشنويسان و چاپگران قرآن مجيد در سراسر اقطار عالم آن را گرامي داشته و شايد پس از قرنها، آرزوي ديرياب « توحيد نص » ( يگانه سازي يک مصحف رسمي براي همگان ) تحقق يافته است.
قرآن قاهره ( مصحف ملک فؤاد اول ) در اصل در 827 صفحه چاپ شده است و تا آنجا که نگارنده ي اين سطور مي داند، در ايران تا قبل از تهيه و تدوين ترجمه ي حاضر، به شيوه ي افست تجديد طبع نشده بوده است. انتشارات مولي قرآن قاهره را با تغيير صفحه آرايي و افزايش به طول و عرض هر صفحه و رساندن آن به قطع رحلي، در 250 صفحه بازسازي کرده و به طرز شکيل همراه با اين ترجمه به طبع رسانده است.
ويژگيهاي ترجمه
مترجم در معرفي اين ترجمه در مشرق اول مقدمه توضيحاتي داده اند که چند گزاره از ان را نقل مي کنيم:1. « کار ما در اين ترجمه مراجعه به ريشه و اصل لغت بوده است؛ يعني عين آنچه را که يک عربي زبان مي فهمد به فارسي برگردانديم، جز در مورد مجازها و وجوه و نظاير و غريب که در جاي خود توضيح داده ايم ».
2. « مبناي ترجمه ي ما بر وجوه و نظاير و غريب و مقاصد قرآن بنيان گذارده شده است ».
3. « پس ترجمه ي ما جز در ابواب ياد شده، يک ترجمه ي تحت اللفظي است بدون کم و زياد ».
4. « برعکس مترجمان ديگر از آوردن مفهوم و عبارات اضافي خودداري کرده ايم و تنها در مواردي که نظم سخن به واسطه ي حذف و ايجاز و غيره که در قرآن، فراوان است و شيوه ي سخن الهي اين گونه است، ضرورت پيدا مي کرد، گاهي يک و يا چند کلمه بر ترجمه ي قرآن در قلاب افزوده ايم ».
درباره ي مهمترين ويژگي اين ترجمه که بيان وجوه معاني و شرح و آشکارسازي لغات غريب و مبهم است، پس از اين مشروحتر سخن خواهيم گفت، ولي پيشتر بايد گفت که گزاره ي سوم از گزاره هايي که در بالا نقل کرديم، نيازمند به توضيح است. اينکه مترجم محترم ترجمه ي خود را « تحت اللفظي » مي خوانند نبايد موهم اين معنا باشد که اين ترجمه، مانند ترجمه هايي که بين السطور قرآن مي نويسد جسته جسته و بريده بريده و بدون شيوايي است. به عبارت ديگر مانند ترجمه ي « قرآن مترجم قدس » يا ترجمه ي تفسير طبري - که در جاي خود نظر به قدمت ده يازده قرنه شان بسيار مهم اند - يا مثال از عصر جديد بزنيم، مانند ترجمه ي تحت اللفظي مرحوم کاظم معزي و اشباه و نظاير آن نيست. چون اصولاً ترجمه هاي تحت اللفظي مقيد به اين بوده اند که در ازاي هر کلمه يا تعبير قرآني، بدون در نظر گرفتن تفاوت محل نحوي و شأن دستوري کلمات فارسي با کلمات عربي، يک کلمه يا عبارت فارسي بياورند. حال آنکه ترجمه ي حاضر مقيد به ترجمه ي لفظ به لفظ نبوده، بلکه در بند ترجمه ي آيه به آيه، بدون ايراد حشو و اضافات است. به عبارت ديگر اسلوب و زبان اين ترجمه به طور کلي امروزين و ساده و مفهوم و متعارف است نظير ترجمه ي مرحوم ابوالقاسم پاينده، و مرحوم زين العابدين رهنما. در مقام مقايسه با ترجمه هاي معاصر بايد گفت ترجمه ي آقاي خواجوي از ترجمه ي شادروان الهي قمشه اي کم تفسيرتر و کم معترضه تر، و از ترجمه ي شادروان آل آقا و زين العابدين رهنما دقيق تر و مستند تر و قابل مقايسه با ترجمه ي دو مترجم تواناي قرآن يعني مرحوم پاينده و استاد عبدالمحمد آيتي است.
مهمترين ويژگي ترجمه ي حاضر که تاکنون در ترجمه هاي قديم و جديد قرآن معمول نبوده است، اين است که به « وجوه و نظاير » پرداخته است. برهان الدين زرکشي نوع چهارم از کتاب البرهان في علوم القرآن خود را به وجوه و نظاير اختصاص داده است و در تعريف آن مي نويسد: « در اين زمينه از قدما مقاتل بن سليمان و از متأخران ابن الزاغوني و ابوالفرج بن جوزي و دامغاني و ابوالحسين بن فارسي آثاري تأليف کرده اند. وجوه لفظ مشترک است که در چند معني به کار مي رود مانند امة. و نظاير الفاظ متواطي است. و گفته اند نظاير در لفظ است و وجوه در معاني ... ». سيوطي نيز در اتقان همين توصيف و تعريف را نقل کرده است.
در توضيح اين تعريفها که کمابيش مبهمند بايد گفت که لفظ مشترک يعني لفظ واحدي که وضعاً چند معني داشته باشد مانند شير در زبان فارسي که هم به معني نوشيدني معروف است، هم حيوان درنده و هم وسيله ي قطع و وصل جريان مايعات، و مراد از الفاظ متواطي، نه متواطي منطقي، بلکه کلمات مترادف است که ( کمابيش ) با معاني واحد يا لااقل بسيار نزديک به هم به کار مي روند، مانند جواد و کريم و بدخو و دژخو. البته بعضي از لغويان و زبان شناسان منکر وجود مترادفات اند بر آنند که الفاظ مترادف، تفاوت معاني نامحسوسي دارند، در اينجا با بحث مترادف و حقيقت داشتن يا نداشتن آن کاري نداريم. اصولاً وجوه و نظاير هم به نظر نمي رسد که با مترادفات کاري داشته باشند و کتب وجوه و نظاير از جمله کتاب مقاتل بن سليمان و دامغاني و معترک الاقران سيوطي که همه مربوط به اين فن اند، به مترادفان نپرداخته اند، بلکه همه با همان لفظ مشترک کار دارند؛ آن هم نه مشترک وضعي، بلکه مشترکي که معاني متعدد آن در طول زمان يا در زمينه هاي معنايي مختلف، پديد آمده است. تعريفي که حاجي خليفه از علم وجوه و معاني به دست داده است، از همه روشن تر است، به ميزان نياز از آن ترجمه و نقل مي کنيم: « علم وجوه و نظاير، از فروع تفسير است و معناي آن اين است که کلمه ي واحدي در مواضع مختلف قرآن، به لفظ واحد و حرکت واحد، ولي هر بار با معاني متفاوت به کار رود. به طوري که لفظ هر کلمه اي که در مواضع مختلف به کار مي رود نظير [ يا عين ] لفظ مذکوره در موضع ديگر باشد که به آن نظاير مي گويند. و تفسير [ يا معاني ] هر کلمه با ديگري فرق داشته باشد که به آن وجوه گويند. لذا نظاير اسم الفاظ و وجوه اسم معاني است... » ( کشف الظنون، ستون 2001 ).
استاد دکتر مهدي محقق در مقدمه اي که بر تصحيح و طبع وجوه قرآن تفليسي نوشته اند، بيان عالمانه اي در توضيح وجوه دارند، « مراد از وجوه موضوع له کلمه نيست، بلکه مستعمل فيه آن است. يعني کلمه اي در حين به کار بردن انصراف به يک معني پيدا مي کند، اعم از اينکه آن معني، معني حقيقي باشد يا مجازي يا استعاري يا کنايي، و نيز به نحو اشتراک لفظي باشد يا اشتراک معنوي » ( وجوه قرآن، پيشگفتار مصحح ).
حاصل آنکه تعريف دوم زرکشي و سيوطي با تعريف صريحتر حاجي خليفه همخوان است و به اختصار بايد گفت که مراد از وجوه ( که به قول زرکشي و سيوطي در « معاني » است ) معاني متعدد و مراد از نظاير لفظ واحدي است که آن معاني متعدد در زمينه ها و سياق عبارات مختلف، از آن بر مي آيد. في المثل « هدي » يا « سوء » که کلمات قرآني هستند، هر کدام نظير يا نظايراند، و معاني هشت ده گانه ي آنها در آيات مختلف قرآن، وجوه آنها است.
حال براي آنکه بهتر معلوم شود که مترجم دانشور در اين ترجمه چگونه از مسأله وجوه و نظاير استفاده کرده اند، يعني وجوه معاني کلمات مختلف قرآني را در محمل خود در ترجمه ي فارسي ظاهر کرده اند، مثالهايي از همان صفحات اول، يعني از سوره ي بقره مي زنيم.
1) زکات: و از آنچه روزي شان داده ايم، زکات مي دهند ( بقره، 3؛ که زکات دادن را به برابر ينفقون آورده اند و در پاي صفحه دو منبع براي آن ياد کرده اند: « ت » [ = وجوه قرآن تفليسي ]، « د » [ = اصلاح الوجوه و النظاير دامغاني ] ).
2) حجت: آنان بر حجت و دليل روشني از جانب پروردگار خوشند ( بقره، 4؛ که حجت را با استناد به وجوه قرآن تفليسي در برابر هدي آورده اند ).
3) نفاق: در دلهايشان نفاق است - خداوند نفاقشان را افزون کند - ( بقره، 10؛ که نفاق را با استناد به اتقان سيوطي در ترجمه ي مرض - في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً - آورده اند ).
4) کاهنان خويش: و چون با کاهنان خويش خلوت کنند ... ( بقره، 14؛ که با استناد به وجوه قرآن تفليسي، شياطينهم را - در: واذا خلوا الي شياطينهم - کاهنان آورده اند ).
در اين مورد، نگارنده ي اين سطور به منابع ديگر هم مراجعه کرد. طبري چندين قول در تفسير « شياطينهم » دارد، از جمله « رؤساي آنان در کفر » و « ياران منافق و مشرک آنان ». برهان زرکشي در فصلي که تحت عنوان « وجوه و نظاير » دارد، در اين باره مي نويسد: « در قرآن مجيد هر جا که شيطان آمده مراد ابليس و سپاه و ذريه ي اوست مگر قول خداوند در سوره ي بقره که مي فرمايد: و اذا خلوا الي شياطينهم که مراد در اينجا، کَهَنه [ = کاهنان ] آنها نظير کعب بن اشرف و حيي بن اخطب و ابي ياسر برادر اوست » ( ج 1، ص 108 ).
5) خداوند فرو نمي گذارد ( بقره، 26؛ در ترجمه ي ان الله لا يستحيي، با استناد به اصلاح الوجوه و النظاير دامغاني، که در تفسير لا يستحيي در اين مورد نوشته است: اي لايترک ان يضرب مثلاً ).
6) در حالي که نطفه بوديد ( بقره، 28؛ در ترجمه ي و کنتم امواتاً، با استناد به اصلاح الوجوه دامغاني ).
7) گندم ( بقره، 35؛ در ترجمه ي شجره، يعني همان شجره ي ممنوعه در داستان حضرت آدم، با استناد به وجوه قرآن تفليسي و اصلاح الوجوه دامغاني ).
8) « و با نماز گزاران نماز به جاي آوريد » ( بقره، 43؛ در ترجمه ي و ارکعوا مع الراکعين، با استناد به اتقان سيوطي و تفسيرهاي مجمع البيان، جلالين و شبر، که ترجمه ي درست و سرراستي است ). به تصريح بسياري از مفسران معتبر و نويسندگان فرهنگهاي لغات قرآن، همچنين نويسندگان کتب وجوه و نظاير، مراد از « رکوع » در قرآن مجيد، عمل خم شدن در هر رکعت نماز نيست، بلکه مراد مطلق نمازگزاردن است. در قرآن مجيد چندين بار و به صيغه هاي مختلف اين عبارت به کار رفته است، و بسياري از مترجمان ممتاز معاصر هم از جمله رهنما و پاينده، همچنين استاد عبدالمحمد آيتي آن را به صورت « و با رکوع کنندگان رکوع کنيد » ( رهنما، آيتي ) « و با راکعان رکوع کنيد » ( پاينده ) ترجمه کرده اند.
مترجم محترم در موارد ديگر نيز همين تعبير درست را رعايت کرده اند. از جمله در ترجمه ي وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لاَ يَرْکَعُونَ ( مرسلات، 48: و چون به ايشان گفته شود نماز گزاريد، نماز نمي گزارند ). حال آنکه مترجمان ديگر همچنان مشتقات رکوع کردن را به کار برده اند.
9) نعمتي ( بقره، 49؛ در ترجمه ي « بلاء » به استناد غريب القرآن و تأويل مشکل القرآن، هر دو اثر ابن قتيبه، و اتقان سيوطي ).
10) قتل ( بقره، 80؛ در ترجمه ي « خزي » به استناد به وجوه قرآن تفليسي ).
اين شيوه ي بي سابقه، يعني ظاهرسازي وجوه معاني، که به گفته ي قرآن شناسان همانا شعبه اي از تفسير است، سود و زيانش آشکار است. سودش روشن تر کردن ترجمه و ابهام زدايي، و زيانش مقيد و متعهد شدن به يک - فقط يک - معنا از ميان وجوه معاني محتمل است. في المثل وقتي که مرض قلبي را در آيه ي دهم سوره ي بقره، به نفاق ترجمه مي کنند، معناي آيه مفهوم و زودياب مي شود. اين از فوايد اين روش است. اما بر عکس وقتي که في المثل شجره به گندم ترجمه مي شود، معنايش اين است که مترجم قاسعانه قايل به آنند که مراد از شجره، گندم بوده است، و درختان ديگر از جمله، سيب، يا درخت اسرار آميزي که در جاي ديگر قرآن مجيد از آن به شجرة الخلد ( درخت جاودانگي بخش ) تعبير شده است ( طه، 120 ) نيست.
اگر پشتوانه و مستند مترجم محترم در اين کار استنباط خودشان بود، طبعاً جاي چون و چرا بسيار داشت، زير از مقوله ي تفسير به رأي مي شد. آقاي خواجوي در اين کار، به جاي عمل به اجتهاد، به راه احتياط رفته اند و دوازده منبع معتبر را که قديمترين آنها ( آثار ابن قتيبه ) به قرن سوم و جديدترين آنها ( تفسير شبر ) به اوايل قرن سيزدهم تعلق دارد، مبناي کار قرار داده اند، و در هر قولي، يعني در بيان هر وجهي يا توضيح هر مبهمي، از يک يا چند منبع از اين منابع سود برده اند. اين منبع در حاشيه ي صفحات ترجمه ي فارسي ( صفحات دست چپ يعني فرد قرآن حاضر )، با حروف رمز يا اختصاري ياد شده است و هيچ صفحه اي از صفحات اين ترجمه نيست که در حدود سي چهل فقره، و گاه حتي پنجاه و بيشتر، پانوشت اين چنيني، يعني استناد کتابشناختي اختصاري نداشته باشد. منابع دوازده گانه با رمز هر يک، چنان که دوبار در مقدمه ي مترجم ( صفحات 4 و 9 ) شناسانده شده، از اين قرارند:
1) تفسير مجمع البيان ( مج )؛ 2) تفسير جلالين ( ج )؛ 3) تفسير شُبّر ( ر )؛ 4) مفردات راغب ( م )؛ 5) غريب القرآن ابن قتيبه ( غ )؛ 6) تأويل مشکل القرآن ابن قتيبه ( ش )؛ 7) برهان زرکشي ( ب )؛ 8) اتقان سيوطي ( ق )؛ 9) غريب القرآن سجستاني ( س )؛ 10) فرهنگ لغات قرآن خطي آستان قدس رضوي ( ف )؛ 11) وجوه قرآن تفليسي ( ت )؛ 12) اصلاح الوجوه و النظاير فقيه دامغاني ( د ).
طبعاً خوانندگان پس از چند نوبت که با اين منابع و اختصارات آنها کار کردند، به زودي حفظشان خواهد شد، و در طول مطالعه هر جا که به علايم اختصاري حاشيه ي صفحات مراجعه کردند در خواهند يافت که به کدام منبع اشاره دارد.
يکي ديگر از امتيازات ترجمه ي حاضر، چنان که در صفحه ي عنوان کتاب هم تصريح شده، ذکر شأن نزول آيات است، شأن نزول آيات و توضيح مبهمات مربوط به بعضي آيات، بر مبناي تفسير مجمع البيان طبرسي، اسباب النزول واحدي، لباب النقول سيوطي، از قدما، و کتاب نمونه ي بينات در شأن نزول آيات، از معاصرين [ که خود اثر اخير هم بر مبناي تفسير تبيان شيخ طوسي و ساير منابع قديم تأليف شده ] با گذاشتن عددي در حاشيه ي سمت چپ ترجمه، به شماره ي صفحات پايان کتاب ارجاع داده شده است، و در پايان کتاب، از صفحات 253 تا 416 که مجال موسَّعي بوده است، 997 مورد شأن نزول و توضيح مبهمات را در 163 صفحه ي سه ستوني، با حروف ريزتر از متن ترجمه، درج کرده است. در واقع در اين ترجمه و بدين ترتيب براي يک ششم از کل آيات قرآن توضيحي در رفع ابهام يا سکوت متن، از منابع معتبر شيعه و سني به دست داده شده است. و روشن است که شأن نزول که يکي از علوم قرآني است، علمي است به کلي نقلي همانند علم ناسخ و منسوخ، و بر مبناي احاديث تفسيري منقول از صحابه و معصومين (عليهم السّلام). حسن مجموعه ي فرهنگ وار حاضر در اين است که پيوست ترجمه است - حال آنکه عادتاً همراه با تفاسير است - و در هنگام نياز، سريعاً خواننده را به توضيح مناسبي در رفع ابهام، به نقل از منابع اصيل رهنمون مي گردد.
چند نکته
سطح علمي ترجمه ي حاضر که به حق عالي است ايجاب مي کند که صاحب نظران - اُحبُّ الصّالحين و لست منهم - و قرآن پژوهان، با احترام و اخلاص آراء انتقادي يا تأييد و تصويب خود را به نحوي مطرح کنند. گفتني است که نگارنده ي اين سطور، بخشهايي از اغلب ترجمه هاي فارسي جديد قرآن را به دقت، و يکي از آنها را از آغاز تا انجام، با متن قرآن کريم و تفاسير و ترجمه هاي کهن مقابله کرده ام و فهرستي از لغزشهاي مترجمان يادداشت کرده و براي خود نگه داشته ام. وقتي آن فهرست را با ترجمه ي آقاي خواجوي مقابله کردم، بحمدالله در اکثر قريب به تمامي اين موارد، ترجمه ي ايشان درست بود و احترام و اعجاب مرا برانگيخت.1 ) سوره ي فاتحه، آيه ي 5: در ترجمه ي حاضر، إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ چنين ترجمه شده است: « [ پروردگارا ] ترا مي پرستيم و از تو ياري مي خواهيم ». در اين تعبير و ترجمه، تأکيد يعني حصري که! از تقدم « اياک » بر مي آيد و در فارسي برابر است با « تنها ترا » يا « تو را و بس » ظاهر نشده است. سورآبادي در تفسير خود بحثي دارد که چرا خداوند نفرمود: « نعبدک و نستعينک » که ظاهراً همان معني را مي دهد و کوتاه تر هم هست. و خود در پاسخ مي گويد: « براي اينکه تقدم اياک، افاده ي قصر و حصر دارد و معناي آن چنين مي شود: ترا پرستيم و بس و به تو استعانت کنيم و بس ». بعضي از مترجمان معاصر هم به اين نکته توجه داشته اند و حصر و تأکيد را در ترجمه ي فارسي ظاهر کرده اند. رهنما: « تنها ترا مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم و بس ». خود استاد خواجوي هم در موارد ديگر ترجمه ي حاضر، به اين حصر و قصر که از تقديم « اياک » يا « اياي » برمي آيد، توجه داشته اند. چنان که وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ ( بقره، 40 ) را « تنها از من بترسيد » وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ ( بقره، 41 ) را « و تنها از من بيمناک باشيد » ترجمه کرده اند.
2 ) سوره ي بقره، آيه ي 223: وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ « براي خويش پيش انديشي کنيد » ترجمه شده است که دقيق و درست است و از همه ي برابر نهاده هاي مترجمان قديم و جديد بهتر است.
3 ) سوره ي اعراف، آيه ي 174: وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ. اغلب مترجمان معاصر، اين عبارت ساده ي قرآني را نادرست ترجمه کرده اند. مرحوم قمشه اي و آل آقا و استاد آيتي در ترجمه ي خود از کلمه ي « تفصيل » استفاده کرده اند. تفصيل و مفصل در عرف امروز فارسي برابر با طول و اطناب و نظاير آن است. اما در عرف قرآن مجيد ممکن است چيزي مفصل و در عين - حال موجز باشد. مراد از تفصيل - چنان که سوره اي هم از اين ريشه به نام فصلت در قرآن داريم - در عرف قرآن، شرح و بيان و شيوايي و روشني است. مرحوم رهنما اين عبارت قرآني را درست ترجمه کرده است: « و اين چنين آيات را ( روشن ) بيان مي کنيم ». ترجمه ي آقاي خواجوي: « و بدين گونه ما آيات را بيان مي کنيم » هم درست است.
4 ) سوره ي هود، آيه ي 12: فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْکَ وَ ضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ وَکِيلٌ چنين ترجمه شده است: « شايد که بعض آنچه را که به تو وحي مي شود ترک کني و سينه ات بدان تنگ شود که تا نگويند: چرا بر او گنجي نازل نمي شود و يا [ چرا ] فرشته اي با او نيامد؟ تو فقط بيم رساني و خداوند بر هر چيزي گواه است ». پيداست که ترجمه ي صدر آيه اشکال دارد. اين آيه معرکه ي آراء مفسران است. مراد از فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا يُوحَى اين نيست که احتمال داشته پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) العياذ بالله بخشي از وحي را ترک کند و آن را اعلام نکند و بر کاتبان وحي نخواند. ايمان به صحت عمل و امانت داري حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در کار وحي اجماعي همه ي فرقه ها و از ضروريات اسلام است؛ چنان که در سوره ي يونس، آيات 14 تا 17 نيز حکايت تمني و اصرار مشرکان بر اينکه حضرت، قرآني جز اين قرآن بياورد و پاسخ قاطع خداوند در اين باب آمده است که ترجمه ي آن را به قلم آقاي خواجوي از ترجمه ي حاضر نقل مي کنيم: « و هنگامي که آيات روشن ما بر آنان خوانده مي شود، کساني که اميد به رستاخيز ما ندارند گويند: قرآني غير از اين بياور يا آن را عوض کن! بگو: مرا نسزد که آن را از پيش خود عوض کنم، که من جز آنچه را که به من وحي مي شود پيروي نمي کنم، که من از عذاب روزي بزرگ - اگر نافرماني پروردگارم را کنم - مي ترسم. بگو: اگر خداوند مي خواست قرآن را بر شما نمي خواندم و شما را بدان آگاه نمي کردم که پيش از [ نزول ] آن عمري در ميان شما بوده ام، آيا تعقل نمي کنيد؟ کيست ستمکارتر از آن کس که درباره ي خداوند دروغي بافته و يا آيات او را دروغ شمرده است ».
در اينجا وارد بحث مکرر بهتان افسانه ي غرانيق نمي شوم. مترجم فرزانه خود آن را بهتر از من مي دانند و ايمانشان به صدق و صحت وحي و تماميت ابلاغ وحي از جانب حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز بي شبهه راسخ است. پس بايد ديد ترجمه ي درست يا درست تر يا کم اشکال تر اين عبارت قرآني چيست؟ طبق نظر بزرگترين مفسران و مترجمان قديم و جديد قرآن در اينجا « لعلک » را نبايد « شايد » ترجمه کرد. ميبدي در کشف الأسرار مي گويد: فلعلک تارک به لفظ خبر گفت، اما به معني نهي است. ترجمه ي قرآن مورخ به سال 556 ق به تصحيح آقاي دکتر محمد جعفر ياحقي: « تا مگر تو دست بنداري برخي از آنچه فرمودند به تو، و تنگ مدار دل خويش بدانچه مي گويند چرا فرود نيامد ور او گنجي يا نيامد وا او [ = با او ] فريشته يي ... »
شيخ طبرسي در مجمع البيان مي نويسد: « ... پس قول خداوند که مي فرمايد « لعلک » بر وجه شک نيست، بلکه مراد از آن نهي است، يعني نهي از ترک اداي رسالت، و تشويق به اداي آن. چنان که ممکن است يکي از ما با وجود علم به اينکه دوستش فرمانبردار اوست و در حق او خلاف نمي کند، ولي چون ديگري به اصطلاح تحريک به خلاف و خيانتش مي کند، به او بگويد، نکند يا مبادا به خاطر حرف فلان و بهمان، جانب مرا فرو بگذاري. و مراد از اين هشدار اين است که آن فرد اغواگر را از تفتين و تلقين باز دارد، و معناي قول خداوند اين است که لاتترک بعض ما يوحي اليک و لايضق صدرک بسبب مقالتهم هذه: به سبب چنين و چنان گفتن آنان ( دشمنان و کافران ) دست از ابلاغ وحي باز مدار. يا بخشي از وحي را فرومگذار و دلت تنگ نشود ».
امام فخر رازي، چنان که شيوه ي او در امثال اين ظرايف معنايي است، بحث دقيق و مستوفايي در اين باب کرده است. چون بحث او از يک طرف شامل بحث فخر رازي را در تفسير خود آورده، نقل قسمت مهم بحث فخر رازي ما را از نقل دو تفسير ديگر هم بي نياز مي گرداند، لذا بخشي از « مسأله دوم » امام فخر را ذيل تفسير اين آيه، نقل و ترجمه مي کنيم: « مسلمانان اجماع و اتفاق نظر دارند بر اينکه حضرت رسول، عليه الصلاة و السلام، جايز نيست که در وحي و تنزيل خيانت بورزد و بعضي از آنچه که به او وحي شده ترک کند يا واگذارد. چه جايز شمردن اين امر، به شک در کل شرايع و تکاليف مي انجامد، و اين مايه ي فساد در نبوت است. و از طرف ديگر مقصود از رسالت تبليغ تکاليف الهي و احکام اوست، و چون اين فايده حاصل نگردد، ديگر رسالت از رساندن فايده ي اصلي اش باز مي ماند، و چون اين نکته مسلم شد، شک نيست که مراد از قول خداي تعالي که مي فرمايد: فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا يُوحَي إِلَيْکَ چيز ديگري جز اين است که بخواهد بگويد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين کاري کرده است. و صاحب نظران در اين باره وجوهي بيان کرده اند. نخست اينکه: ممتنع نيست که در علم الهي اي امر نهفته باشد که رسول گرامي به انگيزه اي که خداوند برخواهد انگيخت از اداي وحي الهي، تقصير نخواهد کرد، و امثال اين تهديدات بليغه جزو همان اسباب و انگيزهاست. دوم اينکه: مخالفان [ کافران و مشرکان ] به قرآن اعتقادي نداشته و آن را خوار مي گرفتند و تمسخر مي زدند. و دل رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين امر تنگ مي شد که بر آنان وحي اي بخواند که نمي پذيرند و به آن مي خندند، لذا خداي تعالي او را تهييج کرد تا اداي رسالت کند و اين بيم و باک را که از سخنان ياوه ي آنان دارد رها کند، و به استهزاي آنان وقعي نگذارد، و غرض از آن هشدار است بر اينکه اگر او ( حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ) اين وحي را ابلاغ کند، آماج تمسخر آنان و کارهاي سفيهانه شان خواهد گرديد؛ و اگر وحي را ابلاغ نکند، همانا مترکب ترک وحي الهي و خيانت در امانت شده است. پس ناچار از تحمل يکي از دو ضرر است. و تحمل سفاهت آنان آسان تر است از تحمل ارتکاب خيانت در وحي الهي. و غرض از ذکر اين کلام توجه دادن به اين نکته ي ظريف بوده است. چه انسان چون بداند که هر يک از دو طرف يک فعل و ترک آن مشتمل به ضرر عظيم است، سپس پي ببرد که ضرر در جانب ترک بزرگتر و قوي تر از جانب فعل است، انجام اين فعل براي او آسان و گوارا خواهد شد. پس مقصود از ذکر اين کلام همين است که شرح داديم. و اگر گفته شود کلمه ي فلعلک کلمه ي شک است و فايده ي آمدنش چيست؟ در پاسخ مي گوييم مراد از آن راندن ( نهي و زجر ) است. و عربها عادتاً هرگاه که مي خواهند استبعادشان را در مورد کاري نسبت به کسي بيان کنند مي گويند « لعلک تقدر ان تفعل کذا » ( خيال مي کني بتواني يا مي تواني اين کار را بکني؟ ) با آنکه شکي در توانايي او ندارد. و گاه هست که کسي به فرزندش مي گويد « لعلک تقصر فيما امرتک به » ( نکند خيال داري در کاري که بهت گفتم کوتاه بيايي؟ ) و مرادشان تأکيد است و معناي آن « لاتترک » ( مبادا اين کار را نکني ) است ».
ملاحسين واعظ کاشفي در تفسير حسيني ( مواهب عليه ) مي نويسد: « امام ماتريدي ( رح ) مي گويد: استفهام به معني نهي است يعني ترک مکن... ».
اسماعيل حقي در روح البيان شرح مبسوطي در تبيين آيه دارد و بر آن است که « لعل » گاه به قصد ترجي و توقع امري است که اميدي به آن هست، ولي وثوق قطعي به آن نيست مانند لعلکم تفلحون؛ گاه براي اشفاق ( هراساندن ) است، يعني توقع امري که بيم انگيز است. مانند لعل الساعة قريب ( چه بسا قيام قيامت نزديک باشد ). و رجاء و اشفاق متعلق به مخاطبان [ و مطابق با احوال آنان ] است، نه خداوند. و در آيه ي مورد بحث، معناي آن تهديد و هشدار است. و حاصل معناي آيه، به تعبير اخير، چنين است: « برخود بترس از اينکه ابلاغ وحي را، يعني آن بخش از وحي را که مخالف رأي مشرکين است، از بيم رد و انکار و استهزاي آنان، ترک کني ». محمد بن علي شوکاني در تفسير فتح القدير مي نويسد: « ... و گفته شده است اين کلام جاري مجراي استفهام است. يعني آيا تو ترک کننده اي؟ و بعضي گفته اند اين تعبير در مقام نفي توأم با استبعاد است. يعني از تو سزاوار نيست که چنين کاري بکني [ = بخشي از وحي را فروگذاري ] بلکه جميع آنچه را که خداوند بر تو نازل کرده است ابلاغ کن، اعم از اينکه مخالفان و مشرکان اين امر را خوش يا ناخوش داشته باشند ».
آلوسي در تفسير روح المعاني بحث مستوفايي در اين باب دارد که بعضي شبيه به بحث ديگر مفسران و بعضي متفاوت است. از جمله مي نويسد: « اسم فاعل براي مستقبل است، و لذا عمل لعلَّ براي ترجي است که مقتضي توقع است و از توقع يک چيز وقوع آن يا رجحان وقوع آن لازم نمي آيد. آنچه که در وجود حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مانع و مهار بود همانا عصمت او بود که مانع گرايش او به ترک تبليغ و کتمان وحي و باعث دوري او از خيانت در وحي مي شد. و بعضي گفته اند اين استفهامي که در لعل هست، استفهام انکاري است ».
علامه طباطبايي در تفسير الميزان بحث و مثال روشنگري در اين باب دارد، لطفاً خوانندگان به الميزان عربي يا ترجمه ي فارسي، ذيل تفسير همين آيه مورد بحث مراجعه فرمايند.
از مترجمان معاصر، مرحوم پاينده، رهنما و آل آقا ترجمه ي درستي از آيه به دست نداده اند. اما ترجمه ي شادروان قمشه اي، هر چند به مناسبت تفسيري بودن، اندکي اضافات دارد، ولي دقيق و درست است: « اي رسول ما، مبادا آياتي را که به تو وحي شده درباره ي کافران، به ملاحظاتي تبليغ نکني... ». ترجمه ي آقاي آيتي هم در طبع سوم بي اشکال است.
ترجمه هاي پيشنهادي اينجانب از اين آيه بدين قرار است:
1. مبادا از بيم آنکه بگويند چرا بر او گنجي نازل نمي شود، يا فرشته اي همراه او نيامده است، برخي از آنچه را که بر تو وحي شده فرو گذاري و دل تنگ داري. بدان که تو فقط بيم دهنده اي بيش نيستي، و خداست که کارساز هر چيزي است.
2. نکند از ناخوشامد آنان که مي گويند چرا بر او گنجي فرود نيامده، يا فرشته اي همراه او نيست، بخشي از وحي را فروگذاري، و دل افسرده شوي؛ تو فقط بيم دهنده اي و بس، و خداست که بر هر چيز وکيل است.
سخن آخر اينکه اين ترجمه با حدود ده هزار پي نوشت ارجاعي کتابشناختي در پاي صفحات، و نشان دادن منبع و مستند هر معنا و با هزار فقره ارجاع شأن نزولي در توضيح مبهمات، يکي از شيواترين، جدي ترين، علمي ترين و کم اشکال ترين ترجمه هاي جديد قرآن است، و به کار همه ي قرآن پژوهان، يا کساني که نياز به ترجمه ي دقيق و سرراست و متين و مستند از قرآن کريم دارند مي آيد.
همچنين بايد از سعي و سليقه ي ناشر نيز به نيکي ياد کرد که حروفچيني و صفحه آرايي دشوار متن و ترجمه را به پاکيزگي سامان داده و کل اثر را بر روي کاغذ گلاسه به طبع رسانده است. خوشنويسيها و صحافي و تجليد اثر نيز در حد مطلوب است. سعي مترجم و ناشر مشکور باد.
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}